شاعر : محمدجواد پرچمی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : مربع ترکیب
مثل بغـض ازوسط حـنجره برخاستهایم همچو اشک از غم یک خاطره برخاستهایم با دوصد حاجت و درد وگره برخاستهایم بـههـواى حـرمسـامــره بـرخـاسـتـهایـم
روضۀ غـربت تـوحـال عـجـیـبـى دارد هرکه نامش حسن است ارث غریبى دارد
جان به قربان دلت جان به فـداى سراو فـرقها داشـت نـگـاه تو و چـشـم تـراو
که تـفاوت بکند، هـمسرتو…هـمسراو طعـنه بـسـیـار شـنـیـده دل غـمپـرور او
حسن سامره صحنحرمت محترم است
حسنى بین بقیع است که اوبیحرم است
یاحـسن، آه تـو پـرداخـتـنـى مـیخـواهـد یاحسن،داغ تو بر سـرزدنى میخواهد
یاحسن،نام تو دور از وطنى میخواهد یاحسن،روضۀ تو سوخـتـنى میخواهد
دل تو تنگ مدیـنه است که دلگـیرشدى
مادرى هستى عـزیزم تو اگر پـیر شدى
خانه کوچک توهیچ کم اززندان نیست خالى ازآمدن و رفـتـن زنـدانـبان نیست بین یک مشت نگهبان کهبوى ایمان نیست زنـدگى با زن وبچه بـخـدا آسـان نیست
خانهات امنیت ازدست نگهبانان داشت؟
واقعاً ایـمـنى از حـمله نـااهـلان داشت؟
قسمت این بود از این داغ تو را هم دادندبه تو هم مـوى سپـیدى وقـدى خم دادند در جـوانى پـسـر فـاطـمـه را سَـم دادنـدبه لـب خـشـک تو از جـام مُـحـرّم دادند عطش پیکـر مسـمـوم تو میگفت حسین نفس تـشـنۀ حـلقـوم تومیگـفـت حـسـین پـسرى داشـتى وآب به لبهاى توریختلحظه تشنگیات گریه به غمهاى تو ریخت اشک بالاى سر پیکـر تـنهاى تو ریختخاکها بر سرش ازماتم عظماى تو ریخت روىزانوى پسر بودى وعطشان نشدى حسن فاطمه صد شکر که عریان نشدى پـسـرى داشـتـى و زود کــفـن کـرد تـراکفن فـاخـر وشـایـسـته به تـن کـرد تـرا درخـور شـأن تو تـشـیـیع بـدن کـرد تراتیربـاران چهکسى مثل حـسن کرد ترا؟ نیـتـم بـود حـسـیـن و زکـفـن مـیگـفـتـم نـاخـودآگـاه هـمـش یـاد حـسـن مـیافـتـم